...چون ما در این جهان ابزار ادراک آن جهان را نداریم و ذهن ما نمی تواند با این ابزارهایی که برای ادراک در اختیار ما هست به نتیجه برسد. حضرت می فرماید خود را به زحمت نینداز- این را اگر دیگری می گفت نمی شد از او قبول کرد - این فاطمه است که می فرماید. یعنی چه؟ یعنی جهان ادراک ما ابزارش متناسب با درک ابدیّت عالم نیست. منظور از ابدیّت هم ، ابدیّت مطلقه ی لاهوت است. در مراتب دیگر یک محدودیت هایی هست، اما لاهوت را که بی نهایتِ مطلق است ، حضرتش با کلامی از جنس بی نهایت وصف می کنند. ایشان در جایی دیگر از خطبه می فرمایند که در زمان اتفاق اصطفای الهی " إذ الخلائق بالغیب مکنونة و بستر الأهاویل مصونة " ، زمانی که موجودات غنوده در بیغوله ی عدم ، در غیب مکنون بودند و به واسطه ی ستر اهاویل - علت تامه یا سد راه های عدم - مصون بودند - از باز ماندن بابی از عدم بر آنان - و از آن بالاتر در علم و حکمت فاطمی در پرتو تابش نورِ حقِ وجودِ منبسط می فرمایند " و بنهایة العدم مقرونة " یعنی مقرون با نهایت عدم بودند - عدمش را ما نمی فهمیم تا بفهمیم نهایتش کجاست؟! خود عدم را اعم از عدم مقابل و عدم مجامع نمی توانیم درک کنیم که چیست؟ راسم نیستی را ، یعنی چیزی که وجود ندارد و آن نهایت عدم و مقرون بودن موجودات عالم خلقت را به آن چگونه می شود با ابزار درک حواس هستی مسبوق دانست و نور خلقت را در ذهنِ خاموش تصور کرد؟ - به راستی دراین نگاه عقلی حضرتش چه می گویند؟ این علم بی احتجاب و مصفای فاطمیّت و تابش نور شمس الشموس وجود فاطمی بر صحاری غیب و عدم است - آن کسانی که می آیند و می گویند این فقره را گفت و دل ما به درد آمد و غمگین شدیم ، اینجا بیایند از اعجاب علم معلای فاطمی بگویند که به طریق اولی در حد اعلای علم بشریِت در اشارت مبین " ولقد اخترنهم علی علم علی العالمین " قرار دارد - این که معاذالله اظهار فضل نیست. اظهار حقیقت است در ابراز حقایق نوری عالم وجود ؛ و وقتی حقایق عالم وجود را می فرمایند ، نشان می دهد که نه فقط نهایت برای عالم وجود بلکه نهایت برای عدم هم قابل تصور است - در حالی که برخی احکام عدم را تابع احکام وجود نمی دانند ، امّا حضرتش احکام مشترک بر این دو حقیقت بار می کنند! - که در برهوت و نهایت آن عدم ، این مخلوقات مصون به ستر اهاویل بودند ، یعنی در هاویه های کتم عدم ؛ غرق در دریای ظلمت بحت و تاریکى صرف بودید شما وقتی که پیامبر در مقام اصطفا بود ! نکته این است که اولاً آن که این عوالم را دیده و دارد وصف می کند چه می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید حالا شایستگی ولایت این عالم از آن ِکیست؟ شایسته ی حاکمیت در عالم کیست؟ شما که از ته عدم به واسطه ی دستگیری علت تامه آمدید، اکنون اظهار ولایت می کنید و ولایت ما را زیر سوال می برید؟ شما که به واسطه ی وجود و انوار ما ، در سلسله ی معلولات از تاریکی های مظلم صفحه ی عدم لغزیدید و در حالی که نسبت به نواهای سلسله ی وجودات در صفحه ی وجود، ثقیل السمع بودید ؛ چشم خواب آلودتان بواسطه ی ما روی نقطه ی لایتجزایی از عدم نماند و وجود پیدا کردید، اصلاً می دانید کجا بوده اید ؟ مقرون به نهایت عدم که خود - که اکنون در مقبض نور وجود و در حاشیه ی وجودِ مایل به عدم واقع شده اید در همان " فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجاره " - حتی این را نمی دانید . حال آمده اید و برای ما اظهار وجود می کنید؟ آمدید جای ما را بگیرید؟ بسم الله ! فردا بیا بگو ما چه کنیم ؟ ازهمان فردایش آمدند در هر مشکل سراغ علی، که تو بگو ما چه کنیم ؟! این چه مدل حکومتی و چه مدل خلافتی است؟ که حتی شما یک روز هم نمی توانید این حکومت را بدون علی اداره کنید. جنگی اگر هست علی ، مواجهه ای اگر هست علی، سؤالی است در دین باز هم علی . مریضی است ، جستجوی درمانش از علی و با علی . هر چه هست علی ! پس چه شد شعارتان ای در نهایت عدم غنوده ها؟ و این نقد و نکاتی است که حضرت زهرا بر سر جمع از باب انذار نبوی و تحدّی وحیانی می بارد و می فرماید در این خطبه ای که با وجود سال ها و قرن ها عمر آن ، علم فاطمه ی زهرا در آن محجوب داشته شده است . این دلایل حقانیت خطبه و حقانیت ولایت تکوینی فاطمه بود . به این دلایل بود که فاطمه آمد آن گونه سخن گفت. تا فکر نکنند آن علی که اکنون در خانه نشسته است ، مثل اینان یک آدم معمولی است و تو می توانی خود را با او قیاس کنی . کما اینکه برخی اکنون پیش خود فکر می کنند می توانند در آینده ی این نظام ، ولایتی من عندی برای خودشان متصور شوند ، این گونه نیست. باید گفت تو هم بیا. تو هم که از نهایت عدم آمدی و از دستان اولیاء فقیه این جامعه - چه امام و چه رهبری - حکمی گرفتی و نصبی شدی و از خود جز ادعا و طمع خام هیچ حیثیتی نداری تو هم بیا ببینیم یادت از عدمت هست ؟! " شرف المکان بالمکین " رهبری انقلاب و نیابت امام زمان مگر شوخی است؟ نصب الهی است و با اهوای این و آن جور در نمی آید. امام جایی نشست که آن مکانت را خود ایجاد کرده بود. او صاحب حکمی از کسی نبود. خود برجسته و تمایزش آشکار بود و کار خبرگان فقط تشخیص و معرفی این تمایز بود. تو که رهبری به تو فرصت حرف زدن می دهد ، بعد می روی علیه انقلاب حرف می زنی ، اگر رهبری نبود تو اصلاً نمی توانستی یک کلمه در این جامعه به زبان بیاوری. کما اینکه در محیط خودت ، در هر جا که هستی و هر شغلی که داری ، حتی در خانواده ات مهلت و اجازه ی صحبت کردن به تو نمی دهند. حالا اینجا چه می گویی؟ می آیی و با ادبیات و تقلید سکنات رهبری حرف می زنی و همان حرف ها را تحویل رهبری می دهی ؟ این اتفاقات مشابه عالم، به دلیل وجود قلب های مشابه است. قرآن این را می فرماید " قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم" یعنی آن دلالت ها و احتجاجاتی که فاطمه ی زهرا دارد ، برای آن است که دیده ی تاریخ باز شود و تاریخ تکرار نشود. برای این که این اتفاق نیفتد .اگرچه در سایه ی تاریکِ تاریخِ غفلت وغفلت پروری از معارف خطبه ی فاطمی ، باز هم همین خصوصیات را در معاصرین می توان دید که در حال بروز است ؛ و باز وقتی گرفتار شدند و مردم را گرفتار کردند ، دوباره می آیند سراغ رهبری . در برجام می گویند ما خودمان می دانیم ، ما صاحب رأی مردم هستیم - در تجاهل از این که مردم برای خاطر ولایت و بر اساس نصب ولایی رای می دهند. آن کسانی را هم که شورای نگهبان تصویب می کند، شورای نگهبان هم حکم شان را از نصب ولایت می گیرند که اگر نصب رهبری نباشد، آراء مشروعیت ندارد. امام راحل می فرمایند اگر رئیس جمهور مورد نصب ولایت فقیه قرار نگیرد تبعیت از آن ، تبعیت طاغوت است. یعنی چه؟ یعنی ما بله قربان گویی در اسلام نداریم. اینکه به کسی بگوئیم بله قربان! این تبعیت طاغوت است. بعد کم کم بعد از این اظهار فضل ها ، فکر می کنند فردا می توانند رهبر شوند ! نتیجه اش این که در حد همین یک مسئول و یک وزیر و یک وکیل کار انجام نمی شود .چون در سر - بی حد یقف - هوای مقام بالاتر دارند، فرصت خدمت به مردم را صرف تظاهر و عوام فریبی برای حاکمیت فردای خود می کنند. بیا یکی دو درد از این جامعه را درمان کن ، ببینیم این را هم بلدی ؟ دو سؤال اساسی این جهان را پاسخ بده ، ببینیم می توانی؟ به هوای آنان که باشد کشور دو روزه بر باد می رود. این ولی خدا ، طوری ولایت کرد در این کشور که ما سالهاست به حول و قوه ی حق درگیر هیچ جنگی نبودیم . جنگ هایی هم که رفتیم مثل مدافعان حرم ، رفتیم از قیام ها و نهضت های جهانی محافظت کردیم. رفتیم از مظلومین جهان دفاع کردیم ؛ و بحمدالله طی این سالها علیرغم تهدیدات بسیار ، یک وجب از خاک مان درگیر جنگ نشد و پیشرفت تکنولوژی جنگی مان هم خیلی بالاتر از زمان اول انقلاب شد. این رهبر اینگونه دارد این کشور را اداره می کند. شما یک دولت، یک مجلس، یک قوه ی قضائیه، یک اداره ، یک استانداری ، یک فرمانداری را اگر بتوانید اداره کنید ما خدا را شکر می کنیم. لذا در اشارت " إذ الخلائق بالغیب مکنونة و بسترالأهاویل مصونة وبنهایة العدم مقرونه " ، این ادعاها و این تصورات واهی ، وصف حال این آدم هاست که کجا بودند و به واسطه چه انواری بالا آمدند ؟ اگر امام نبود خیلی از این آدم ها و مقاماتی که در این نهادها و دیگر مسئولیت ها آمدند و به جایی رسیدند، اکنون کجا بودند؟ حالا شروع به باج خواهی بکنند یا پاسخگویی 40ساله بطلبند؟ اگر ما بخواهیم جواب دهیم که حرف زیاد است که در این 40 سال چه فتنه هایی و چه کوتاهی هایی و چه خیانت هایی از سوی چه کسانی در این کشور شد ؟ آری ، حرف زیاد است در این زمینه...