×
بیتحرف ماحرف شما
x - »
| 1 دي 1403, 8:50 ب.ظ
0098 21 88961224

‏ مبدئیّت بحث فلسفیون ، مبدأ جاهلی است !‏
‏ در ششمین جلسه ی تربیت اساتید " خطبه ی حمد فاطمی " مطرح شد
9 شهریور 1401‏

در باب خلقت نوری ، بحثی هست که خلقت نوری را تمثّل نوری و مقام نورانیّت اهل بیت علیهم السلام می دانند . چون آن مقام نورانیّت شان را همان مقام ولایت کلّی می دانندکه آن مقام ولایت کلّی ، بالاتر از آن تمثّل و تجرّد نوری است و به مقام نورانیّت شان خلقت گفته نمی شود ، به تمثّل نوری مجرد شان می گویند خلقت - تأکید ما اکنون بر این نیست و می خواهیم به نکته ای دیگر اشاره کنیم و آن اینکه اگر ما این قدر بر مقام نورانیّت اهل بیت علیهم السلام - و نه تمثّل نوری مجرد شان - تأکید می کنیم برای این است که در علوم اهل بیت ، در فقه اهل بیت ، در اصول اهل بیت ، در کلام اهل بیت ، در فلسفه ی اهل بیت ، حکمت اهل بیت و عرفان اهل بیت علیهم السلام ، در تمام این علوم ما لابدیم که به این مقام نورانیّت اهل بیت توجّه داشته باشیم . چون توجّه نداریم در مناظره ، مدّعی سوال می کند که قبل از این که اسلام بیاید فلسفه جایگاهش چه بوده است ؟ مهم نیست قبل از اسلام جایگاه فلسفه چه بوده است . ما می گوئیم قبل از خلقت جایگاه معرفت چه بوده است ؟ شما آمده اید چسبیده اید فقط به 1000 سال و 2000 سال اخیر؟ چسبیده اید به عالم ماده ؟!

در آن جا چون بحث یک مدار دیگری دارد ، کسی نیست به آن ها بگوید ، آقایان محترم شما اگر بر می گردید و می گوئید که این جا مثلاً مستقلات عقلی است و ما برمی گردیم به مستقلات عقلیه و عقل مستقل ، که در اصول هست ؛ این جواب این حرف ایشان نیست . جواب حرف مدّعی این است که شما خیلی پیاده تشریف دارید که ناظر بر ۱۴۰۰ سال قبل ، می گوئید قبل از آن فلسفه کجا بوده است ؟ قبل از ۱۴۰۰ سال قبل ، فلسفه در وعاء نوری وجود اعیان ثابت بوده و از آن جا آمده است - فلسفه به معنای فلسفه ی دین و فلسفه ی اسلامی و فلسفه ی حقیقی ، نه فلسفه ی اصطلاحی با این اصطلاحات ثقیل و درهم و مخدوشی که امروز در سفسطه و مغلطه ای به نام تفلسف به خورد مردم می دهند . نه متعلّم آن و نه طلبه ی آن و نه دانشجوی آن چیزی نمی فهمد و تَهش هم چیزی نیست . چرا ؟ چون مبدئیّت این ها ، مبدأ جاهلی است . مبدئیّتشان قبل از 1400 سال است . ارسطو کجا بود ؟ افلاطون کجا بود ؟ اذ الخلائق بالغیب مکنونه و بستر الأهاویل مصونه و بنهایة العدم مقرونة ، این ها کجا بودند ؟ این ها در نهایت عدم بودند بیچاره ها . برای همین است که فلسفه ی غرب با توّهم عقلانیّت به این جا در این بن بست ها رسیده است و سیاستش هم اینطور منحط و فانی و رو به زوال است. به همین خاطر این است . بعد ما می آئیم معطوف می کنیم به 1400 سال و می گوئیم قبل از 1400 سال تقدّم دارند !

چه کسی چنین حرفی زده است ؟ حضرت می فرماید من در این جا بودم ، خداوند مرا خلق کرد و در این جا قرار داد و به خاطر این است که من عالمة بما کان و بما یکن و بما لم یکن هستم . به خاطر این است و این خصوصیّات را من از این جا گرفتم . از خلقت نوری گرفتم و از این نور گرفتم . این نشان می دهد این بی مبنایی ها را در بحث های فلسفی و کلامی موجود که اگر ما می خواهیم به نتیجه برسد این بحث ها ، اگر می خواهیم جامعه ی انقلاب از رکون نسبت به اصطلاحات غرب دست بردارد ، از رکون نسبت به معارف غربی - معارف مخدوش و هواهای نفسانی و اهواء بشری و آراء مبتنی بر اهواء بشری - ما باید توجّه کنیم که این وجودات و این حقایق وجودی چه بودند ؟ برای همین است که خود حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل مخاطبین خود و مدّعیان در آن جلسه ، در مقابل اصحاب سقیفه می فرمایند ، اذ الخلائق بالغیب مکنونه ، یعنی استدلال شان را براساس مبنای حقیقت نوری وجود خود و آن اصطفاء مصفای پیامبر قرار می دهند . یعنی از آنجا شروع می کنند برای اصلاح امور ، برای اصلاح ذهن مخاطب . نمی گویندغدیر . این سؤال مثل این است که بگوئیم قبل از غدیر چه بوده است ؟ نمی گویند مگر غدیر را ندیدید ؟ اساساً اشاره ای به غدیر نمی کنند . جالب است - تا بعد نگویند حضرت رفته برای داد خواهی غدیر و فدک ، خیر .حضرت رفته بگوید شما کجای کار هستید ؟ اشاره به غدیر ندارند - اذ الخلائق بالغیب مکنونه ، به قبل از ولادت این ها هم اشاره نمی کنند . به قبل از خلقتشان در عدم اشاره می کنند که من عالمم بما لم یکن ،آری مالم یکن را من به آن عالمم - من هم عالم به وجودم ، هم عالم به عدم ! من در قرب الهی هر دو را می دانم - حالا شما کجا بودید و شما چه می گوئید؟ ای مدّعی تو چه می گویی؟ تو از قرآن می خواهی برای من مثال بیاوری ؟ - من خود صورت انسانی و صورت مکتوب قرآنم . تو می خواهی برای من مثال از قرآن بیاوری؟ من خودم قرآنم - در اشارتی از آن حضرت به قرآن ناطق که تأویلاً بر می گردد به امیرالمؤمنین علیه السلام .

بنابراین این اختلافات و این اختلاف نظرهایی که در جامعه ی انقلاب وجود دارد در بحث معارف ، بر می گردد به این اشکال اساسی در مبدئیّت و مبنای بحث . ما باید بحث را بر گردانیم به مبدأ . بحث را بر گردانیم به مبدأ و معیارها و از این جا شروع کنیم - از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و اینکه " لو لا الحجة لساخت الارض باهلها " اگر حجت در زمین نباشد، زمین اهل خود را فرو می برد . زمینِ ذهن آدمها هم همینطور ؛ اگر اندیشه امام علیه السلام بر آن مستقر نباشد ، رسوب رخ داده و اهلش را خواهد بلعید . به غرب و شرق بنگرید و به آثار فروپاشی ذهنی بشریّت اکنون - وقتی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان رکن امان زمین و باقی ماندن جهان بر صلاح خود - به روایت امام باقر علیه السلام - در عالم هست ، افلاطون کیست؟ ارسطو کیست؟ ابن عربی کیست؟ بله اصطلاح شیخ اکبر را امام راحل هم می فرمایند . برای چه می فرمایند؟ از باب این که اگر فردی یک کلمه به من آموخت ، از باب " من تعلمت منه حرفا صرت له عبدا " اعتقاد دارند از باب اطلبوا العلم و لو بالصین ، درچین هم اگر باشد می روم طلب علم می کنم و نسبت به آن تکریم می کنم . آن شیخ اکبر گفتن به ابن عربی توسط امام (ره) در این خصوص است . نه این که ایشان تمام خصوصیات و نظرات ابن عربی را و هر چه را ابن عربی گفت ، تأیید کنند . چنین چیزی نیست . ما معتقد به ولایت ابن عربی که نیستیم ؛ ما معتقد به ولایت امام هستیم و از آن طرف ، اگر تعریفی شد از باب تکریم ِیک حرف ِدرست است ، در نسبت با یک حقیقتی که در یک جا بیان شده است . شعاع تابش یک نوری است در یک نقطه . ممکن است که شما در کلّ یک فضا وارد شوی ، یک شمعی یک گوشه روشن باشد و آن شمع را تکریم کنید . دلیل نیست که آن شمع را بیاوریم بگذاریم سر در آستان امامت و ولایت و تمام جهان را بخواهیم با آن شمع روشن کنیم . این نگاه به ابن عربی است و وقتی از موضع ضعف وارد موضع استدلال و مناظره می شوند ، اصلاً مجال نمی دهند به تحوّل در جامعه و نهایتاً این اتّفاق می افتد . مردم هم که طبعاً از پشت کوه نیامده اند . در این کشور مردم که می شنوند و این ضعف استدلال را می بینند ، آن قوّت نقد را هم می بینند . ولی معلوم نیست آن قوّت نقد هم در تمام موارد و مواضع قوی و از سر حق باشد . باید مردم را به سمت فقه اهل بیت علیهم السلام ببریم ، به سمت فلسفه و حکمت اهل بیت علیهم السلام ببریم ، به سمت کلام اهل بیت علیهم السلام ببریم و اگر این کار را کردیم تفقّه هم مبنا دارد . اصولاً به اخباری گری و اشعری گری نباید مجال داد . آقا نشسته ای از روی حدیث برداشت می کنی؟ حدیث به این روشنی . دلالت حدیث روشن است . اصلاً به تأویل هم نبردیم . نیامدیم تفسیر کنیم خود خطبه را . ما هنوز به تأویل نبردیم .داریم عین ظاهر خطبه را آن چیزی که در خطبه ظاهر است بیان می کنیم . عموم نعم ، سبوغ آلاء ، این ها را داریم بیان می کنیم . اساساً منطبق با آیات قرآن هم معنا می کنیم . ما به تأویل نبردیم که حالا بیائید زیر نقاب تکثر علمی تان در مواجهه با تمرکز علمی ِما بگوئید ، شما اخبار را تأویل می کنید .

این یک مشکل عمده ای است که ما در جامعه انقلاب داریم و در بررسی خطبه ی حضرت زهرا سلام الله علیها ، لذا باید به اشراق نوری ایشان حتماً و ضرورتاً توجه کرد . ریشه و عمق این اشراق نوری را باید دید تا بفهمیم آنچه دارد تجلّی می کند در خطبه ی حضرت چیست؟



توضیح عکس اختصاصی : صحن مطهر حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها ، حرم مطهر نجف اشرف / اربعین 1401


برچسب ها :


نام*
ایمیل*
نظر*




نسخه قابل چاپ
کد خبر : 50168
تاریخ خبر : 1401/07/08-06:58
تاریخ به روز رسانی : 1402/11/24-09:55