کسانی که غافل بودند و آمدند به خواستگاری حضرت زهرا مثل عبد الله بن عوف چقدر خواب بودند ، که اندازه یک جُوی هم نبودند ، بعد به طمع خام خود آمدند به خواستگاری حضرت زهرا سلام الله علیها و نمی دانستند که آن التقاء بحرین یک حقیقتی هست در عالم ، یک تقدیری است در عظائم عالم که " أمرت بتزویجک من السماء ". یک گزینشی است که در مآثرش در واقع از باب کفوّیّت ، مشکل موجود جوامع از باب طلاق را حل می کند. این که در این ازدواج های سرسری بی آن که تلاقی ها - در تعیّن لابدّ عالم کثرت - تلاقی حقیقی باشد و بدون این که این ازواج ، توازنی و تناسبی و تسانخی بین آن ها برقرار باشد ، به صرف یک خواستگاری صوری و پر تکلف قبول می شود و بعد طرفین در یک زندگی مشترک قرار می گیرند که این زندگی دیگر " لا یبغیان " نیست و از قضا " یبغیان " است. یعنی همین گونه آن " یبغیان " یک جا به طلاق هم متأسفانه منجر می شود که آن طلاق هم طبیعی و لابدّ است. لذا از این جا این آموزه ها ، آموزه ی آن هایی که در پی اسوه و الگوی متعالی هستند اخذ و اتّخاذ می شود ، نه این که صرفا ً در کلیشه ی رفتار انسانها در برابر یکدیگر . خیر ، از گزینشی که در عالم برای این ها اتّفاق افتاده ، می شود ایضاح داشت که اگر ما مسئله ی ازدواج را در جامعه حل کنیم - در صحّت و سلامت و دقت انتخاب و نه به وسواس افتادن - مشکل طلاق هم تا حدودی خود به خود حل می شود ، در رعایت فهم " لا یبغیان " . اکنون در زندگی ها اگر تعادلی وجود دارد از باب همان " لا یبغیان " است و این ها در این که ملاحظه و رعایت آن برزخ بینشان را می کنند نیز در همان سازشی که امام قدس سرّه می فرماید بروید و با هم بسازید . این نیز به گونه ای تمثیل همان برزخ " لا یبغیان " و همان " حجراً محجورا " ای " قدراً مقدورا " در تحفیظ و تحریم و تحدید است ، یعنی نهایتاً یک حجری باید بین این ها وجود داشته باشد. اینگونه نیست که مدام بینشان پر و بال یکدیگر را بستن و دخالت در احوال و امور یکدیگر باشد. این ها از آن خصوصیّاتی است که منجر به عوارضی می شود که جوامع با آن دست به گریبانند. چرا ؟ چون مفاهیمی که در اسلام از طریق این اسوه ها و از طریق این آموزه ها طرح شده است ، به ندرت به آن دقت و توجّه ، خصوصاً توجّه علمی می شود و به صورت سنّت و روالی مستمر مع الأسف مورد استفاده قرار نگرفته است .