نفی سیستم اداره ی جزیره ای ابداع غرب نیست
در جلسه ی سیزدهم دوره ی تربیت مدرس مفاهیم خطبه ی حمد فاطمی عنوان شد
15آبان 1401
در تفکر آلائی ، بالاترینش فاطمه ی زهرا سلام الله علیها است که در آن " الحمد لله فاطر السموات و الأرض " در آن فطم و فطر و شکافندگی " بلا احتذاءِ أَمثلة امتثلها " این دو با هم تلازم پیدا می کنند. یعنی شارح باید در شرح فرمایشات حضرت زهرا در خطبه بیاید " بلا احتذاءِ أَمثلة امتثلها " را به " الحمد لله فاطر السموات و الأرض " ارتباط بدهد . برای چه ؟ برای آن پیوستگی که در جلسات قبل گفتیم که در ذهن شارح لازم است ، همین طور می آیند و منقطع و منفصل ورود پیدا می کنند - کما این که در سیستم اداره کشور هم جزیره ای ورود پیدا می کنند یعنی آن پیوستگی باز هم وجود ندارد . بعد یک دفعه می بینیم یک فردی با کلمات بزرگنمایی شده ی استراتژیستی پیدا می شود و می آید و می گوید جزیره ای فکر نکنیم . و دیگران مبهوت می شوند که عجب حرف جالبی است ، در صورتی که اساس نظام پیوسته ی تسبیحی عالم در همان جزیره ای فکر نکردن و کارنکردن است و این حرف جدیدی نیست . در معارف ما این ها منتشر است در معارف ما موج می زند . اما این که ما آن را ادراک نمی کنیم و نمی فهمیم این دیگر مشکل ماست. مشکل معارف ما نیست و این دیگر هنر غربی ها نیست که می نشینند و این ها را کلاسه و بیان می کنند . بعضی جاها از دست خود عرفای ما و علمای ما و صاحب نظران ما این حرفها سُر می خورد در ذهنها ؛ امّا به محض اینکه از دهان غربی ها و غربزده ها بیرون بیاید ، حلوای دست به دست می شود . این جلساتی که با علاّمه ی جعفری (ره) از روسیه می آمدند و چندین ساعت مباحثه می کردند ، نتایجش شد رشد روسیه چرا ؟ چون آن قدر که آن ها وقت می گرفتند و می آمدند سراغ ایشان ما ندیدیم که ایرانی ها این قدر دقت داشته باشند و ملازم این علما باشند و از فکر و مشورت مغتنم شان استفاده کنند و فرصت ها را از دست ندهند . ما در جایی مثلاً می بینیم که یک مرید می آید و می گوید فلان شعر ، قصّه ی روح و روان من است . چرا ما نمی گوئیم خطبه ی حضرت زهرا قصّه ی روح و روان من است ؟ براستی چرا ؟ چرا ما این نسبت عمیق باطنی و روحی و اشراقی و نوری و نفسانی و حقیقی را با وجود مقدّس حضرت زهرا برقرار نمی کنیم ؟ که یک روز بیائیم وصف کنیم و بگوئیم خطبه ی حضرت زهرا قصّه ی روح و روان من است . ولی یک فرد عادی می بینید در یک قالب ادبی در یک نسبت صوری و در یک نسبت جزیی در عالم مادّی و عادی بیاید و بگوید این قصّه ی روح و روان من است. که این ها را که می بینیم در آثار حسرت می خوریم و می گوئیم ما نسبت به آثار اهل بیت چرا این طور غیرت و اتّحاد و و رغبت و اشتیاق به خرج نمی دهیم که بتواند از ادبیات شیعه هنری اینچنین بجوشد ؟ تکرار مکرّرات ، متوقف شدن در قشر احادیث در اشعار . اشتباه است دیگر . بعد از این همه مدت که جمهوری اسلامی آمد موانع را برداشت از پیش پای معرفت شناسی مان ، باید اکنون در قلّه ها باشیم هنوز در دامنه ها هم نیستیم . بعضی از ما داریم برعکس هم می رویم راه را و بالعکس حرکت کردیم در این مدت . این فرار مغزها ، مهاجرت مغزها این ها از کجا در می آید ؟ از این جا در می آید . آن فریبکار جهانی و وطن فروش مثلاً می آید و می گوید که ما خانه نمی فروشیم ، ما آینده را می فروشیم . این کار را دارند می کنند دیگر . یعنی دارند تمام سرمایه های مادی و ذهنی ما را همه را جذب خارج از کشور می کنند و بعد هم با آب و تاب که ما آینده را می فروشیم ، کدام آینده را داری می فروشی ؟ آینده کجاست ؟ آینده در گذشته است. همان طور که اشاره فرمودید که افق درس بازگشت به خلقت نوری است در شناخت معارف ، در واقع خود ما هم باید برگردیم به گذشته . کدام آینده ؟ گذشته ما چیست که آینده مان باشد ؟ مرگ انسان می خواهد در چه راهی باشد ؟ برزخ انسان می خواهد در کجا باشد ؟ انسان به چه مسیری می خواهد برسد ؟ این ها نکاتی است که از آن غفلت می شود ، چه در شروح خطبه چه در شناخت خطبه و چه در شناخت آن خطیبه و آن امیره ی کلام و چهره ی تابناک صاحب اصلی خطبه .
برچسب ها :