انقلاب اسلامی هم که یک حقیقت و انقلاب عقلانی است ، حرکت انسان تالی تلو و متتالی معصوم با عقل تامّ و مجرد است که آمد و وارد شد و این انقلاب را ایجاد کرد ؛ لذا این انقلاب عقلانی از طریق انسان های شایسته و عاقل است که می تواند تقویت شده و به تفصیل برسد و به جهان صادر شود و تحقق آینده ی آن تمدّن عقلانی را که بشریّت به آن نیازمند است فراهم کند . به همین خاطر برای هر مرتبه ای از مسئولیّت ، باید پی عاقل بگردند . حال دیگر عاقل ترین در اینجا کیست ؟ و ما این عقل را چگونه تشخیص دهیم ؟ مگر پیامبر و روش های او را به عنوان انسان کلّی و مجرد و عقل اوّل در عالم ندیدیم ؟ پیامبر می فرماید یک نفر را بفرستیم برای جنگ با روم . فرمانده چه کسی باشد ؟ می فرمایند کدام تان بیشتر آیات قرآن را حفظ دارید ؟ می گویند اسامه ، که از همه جوان تر و حدوداً 20 ساله بود . پیامبر صلوات الله وسلامه علیه و علی آله و سلم می گوید ، این . یعنی آن کسی که در آن دوران برزخی و دوران جاهلیّت و دوران جنگ ها ی با مشرکین و منافقین و کفّار ، نشسته و قرآن را حفظ کرده است حالا در عِداد همان چند آیه ای که اسامه بیشتر حفظ بود و در کنار سایر ملاکات و امتیازات - نگفتند حافظ کل ، گفتند چند نفر آیات بیشتری از قرآن را حفظند - پیامبر او را امیر لشکر معرفی می کنند . یعنی یک جوان را بدون تجربه قبلی با تجربه ی تجرد عقلی پیامبر به فرماندهی انتخاب می کنند . یا در جایی دیگر می فرماید امروز که آمدید کدام یک از شما بیشتر قرآن خواندید ؟ سلمان می گوید من یک آیه خواندم . در این آیه تعقّل کردم . پیامبر می فرمایند سلمان قرآن خوانده است. یعنی یک جا ممکن است یک آیه باشد . لهذا میزان در انتخاب ها و گزینش ها و تشویقات پیامبر ، تعقّل است . آن جا برای اسامه ، این جا برای سلمان . سلمان با این خصوصیّات سلمان گونه اش ، اسامه با آن خصوصیات . اسامه را هم که می دانید پسر امّ ایمن بود که سال ها در خدمت و جوار حضرت آمنه سلام الله علیها و حضرت خدیجه سلام الله علیها بود - این دایه ی پیامبر که حضرتش بعد از مادرشان او را مادر خود می دانست - و این مادر در کنار حضرت خدیجه و کنار حضرت زهرا و کنار پیامبر این فرزند را تربیت کرده بود . یعنی این که انتخاب می کند یک دفعه یک جوان از پشت کوه نمی آید برود فرمانده ی سپاه اسلام شود . پیامبر انتخابش بر اساس عقل آن امّ است که آثار عقل امّ ایمن که بعدها از گواهان فدک هم بود ، در آن برهه می آید این تاریخ را می سازد و این فرزند و این نسل عاقل را پرورش می دهد که پیامبر هم انتخابش می کند - در حالی که در برهه ای دیگر هم اسامه و هم ام ایمن انفعالاتی در برابر جریان فتنه از خود نشان داده اند که بیانگر ذهول فرصتهای تعقل تجریدی هم هست - پس مبنا و میزان در این ظلماتی که ما در آن گرفتار هستیم ، در" فأنار الله بأبی محمّد ظلمها " - که آن موقع ظلمات خاص خودش بود و جهان اکنون هنوز علیرغم انقلاب اسلامی ، گرفتار ظلمات مدرنیته در جاهلیّت مدرن است - توسل به " و أنار فی التفکر معقولها " در تفکر معقول است که می توان با این أناره و این نورانیّت ؛ با رفتار در میزان شرع آن " بارکنا حوله " را در ادقّ معانی ایجاد کرد. از امام باقر علیه السلام روایت داریم ، می فرمایند که " کلّما میّزتموه بأوهامکم فی أدقّ معانیه " آن چیزی که شما امتیاز می دهید با اوهام تان ، با وهم تان " در أدق معانیه " در دقیق ترین معانی آن " مخلوقٌ مصنوعٌ مثلکم " و " مردودٌ إلیکم " به شما بر می گردد ، زده می شود به خودتان . مثل نمازی که در غیر وقتش یا در غیر توجه قلبی به صورت نمازگزار زده می شود به دلالت " ان منها لما یلف کما یلف الثوب الخلق فیضرب لها وجه صاحبها " این هم ، حتی در ادّق معانی ، یعنی کسانی که خود را عقلای فعلی عالم فرض می کنند و با وَهم عقلی گرفتار توهّم عقلانی اند ، امام باقر علیه السلام می فرمایند " مخلوق مصنوع مثلکم " ، مثل خودتان است ، خودتان مصنوعید ، خودتان هم مخلوقید واین یک صنعی از شماست ، آن خلق الهی که نیست . بعد می فرمایند که مثل نملی کوچک که فکر می کند که " أَنّ لله تَعالی زبانیتین " خدا شاخ دارد دوتا شاخک دارد . چرا ؟ چون مورچه آن را مایه ی کمال خود می داند و هر کمالی را با دو شاخک تصوّر می کند و شما هم نهایتاً در ادقّ معانی با اوهام خود آن چیزی که تصور می کنید ، آن الهیّت عالم نیست ، این عقل مجرد نیست در تعیین آن حدود احکام اصلی در عالم . بعد می فرمایند که " و هکذا حال العقلاءِ " این هم مثل حال عقلاست و حال عقلا همین طور است که " یصفون الله تَعالی " طوری وصف می کنند که " مخلوق مصنوع مثلکم " . در این جا عقلای اصطلاحی و عقل پنداری مرسوم منظور است . ببینید در أدقّ معانی در صفاتی که خدا را با آن توصیف می کنند ، این ها هم مثل همان مورانند . حدّ کمالی عالم را " زبانتین " می بینند ، فکر می کنند آن دو شاخک اصل کمالی عالم است - شاخک پیله کردن به تقدس امام - در بحث تجرد عقلی ، چون نهایتاً ما یک برهه ی برزخ در مقابل داریم و همه قریب البرزخ و راهی ِبرزخ و لابدّ از پا گذاشتن به برزخ در عبور از مهالک عالمیم که در بیان امیرالمؤمنین علیه السلام است که " و قریب ما یطرح الحجاب ".