از آنجا که افاضه ی فیض حق ، محدود نبوده و نامحدود است ؛ لذا محدودیّت بر می گردد به آن نقص آن صفات قابلی آن شیء که دارد این فیض را أخذ می کند و در دار طبیعت به آن فاعلی که دارد افاضه ی فیض می کند نا مربوط است . بعضی مواقع در تبیین حوزه ی معنایی رنج و سختی بنا به سنت الهی ضُرّ در جهان بینی قرآنی ، عده ای فیلسوف می شوند و بعضی از مصائب و مشکلات خود را به خدا نسبت می دهند و معاذ الله اعتراض می کنند . مثل این اغتشاشاتی که بر می گردانند به آن نظام کلّی - که دلیلش تنها رأی دادن و تعیین مسئولین کشور از سوی خودشان است - اکنون امّا در اعتراض به مسئولین ، در آن نظام کلّی ایجاد اغتشاش می کنند که خود در آن مقصّرند به خاطر رأی های ناصوابشان به برخی . آیا کسی شما را مجبور کرده است که در تبعیّت از عوامفریبی های انتخاباتی ، آن مسئول کذا را سر کار بیاورید و بعد هم معترض باشید ؟ عین همین داستان در نظام کلّی ذهنی و نظام کلّی و عقلانی عالم دارد اتّفاق می افتد و در واقع این ها معترضند به افاضه ی فیض و حجم و میزان فیضی که خود از خود سلب کرده اند که ما متعرض آنیم. چون در هر حال اخذ بر اساس قابلیّت است و آن صورتی را که اکنون دارند . حال چه صورت شغلی دارند و چه صورت جسمی و مادّی ، هر صورتی که هست از هر وجهی که ما بگیریم ، از اراده و اختیار أخذ شده توسط خودشان است و معترض نمی توانند باشند به حقتعالی که "ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک " .