انسان می تواند دو حرکت در عالم داشته باشد ، یک حرکت از عرض عالم در قالب طبیعت ، از نقطه ای از طبیعت به نقطه ی دیگر، مثل خیلی از انسان ها که اکنون ما در زندگی معمول می بینیم ، که طبیعی زندگی می کنند و حرکت شان در عالم صعودی نیست و چه در زندگی و چه در تحصیل و اشتغال در هر مرحله ای می بینید از یک نقطه ی عرضی به یک نقطه ی عرضی دیگر حرکت می کنند ، حتّی در مسئولیت ها هم فکر می کنند مسئول جمهوری اسلامی شدن هنر است یا این که وزیر یک جایی است از آن جا برود رئیس جمهور شود . همه اش عرض است طولی در کار نیست در این مسئولیّت ها . وکیل مجلس است بیاید برود قوّه قضائیه قاضی شود . از آن جا بیاید برود ریاست جمهوری ، از آن جا بیاید وزیر یا رایزن فرهنگی در یک کشور دیگر شود ، از آن جا بیاید و برود سفیر یک کشور شود . نهایتاً تمام این خصوصیّات عالم - جز ولایت - در عرض عالم اتّفاق می افتد و خیلی هم محدود و نازل است و عجیب است که این قدر سر و دست برای آن شکسته می شود و این قدر انسان ها رغبت به این پست ها و مقام ها دارند و گاهی هم تسویلاً فکر یا ادعا می کنند که در پی بسط یدند - یعنی تسویل نفسانی موجب می شود که فرد فکر کند بسط ید پیدا کرده ، می گوید می خواهم دستم بازتر شود . اتّفاقاً دستت بسته تر می شود - چون حرکت ، حرکت طولی نیست ، حرکت عرضی در عرض طبیعت است و تمام این سیر دارد از نقطه ای از طبیعت به جایی دیگر منتهی می شود که از آن جا دیگر حرکتی صورت نمی گیرد و عمر انسان تمام می شود . در واقع غایتش این است که از یک نقطه ی طبیعت به یک نقطه ی دیگر آن انسان رفته - از آن اتاق جناب وزیر رفته به آن اتاق حضرت وکیل ، از این شهر معلا یا روستا ی مصفا رفته نهایتاْ به یک کشور مطلّای دیگر - همه اش دارد در عالم ماده و عالم طبیعت اتّفاق می افتد و این ذهنیّت و این هوایی است که در مقابل آن حرکت تجریدی و آن علّت غایی عالم ، انسان را گرفتار تسویلات می کند و انسان متوجه آن حقیقت موضوع نیست و هیچ قدمی هم بعد از آن بالاتر نمی تواند بر دارد . چون متوقف در عالم طبیعت است . یعنی طبعش اصولاْ و طبعاْ با خصوصیّات عالم طبیعت وفق پیدا کرده و این ها ملکاتش شده و دیگر بالاتر از آن ، حرکتی برای این انسان متصور نیست . به خاطر همین است که نیّت و اخلاص ، این اهمیّت زاید الوصف را دارد ؛ حتی در مسئول یک مجموعه بودن . یعنی باید انسان در همان جا متوجه باشد که محدود به طبیعت نباید بوده و حرکتش در عالم ، حرکت طبیعی و عرضی نباید باشد . اما می تواند انسان از آن سر حدّ عدم که حرکت اوّلیّه اش آغاز شده است از حاشیه ی عدم - در " و بنهایة العدم مقرونه " ، " و بستر الأهاویل مصونه " - از همان جا که شروع شده است انسان می تواند تا سر حدّ عالم طبیعت سیر کند و حرکت کند در همین عالم . بعد از سر حدّ عالم طبیعت به مافوق طبیعت که می رسد آن جا دیگر عالم برزخ و عالم آخرت است برای انسان و این مسیری است که در آن جا برای او مانعی وجود ندارد و سدّی از سدود مانعی برای او نیست و بابی از ابواب به روی او بسته نیست ، اما در عرض که می خواهد حرکت کند هزاران سدّ و هزاران مانع از جنس قوای مادّی و از جنس طبیعت مانع انسان است.