جالب است که ایضاح مبین از سوی امیرالمؤمنین علیه السلام در آن بحث نواقص العقول در نهج البلاغه در" و النساء نواقص العقول " - که حتمی و عینی هم هست و وجود هم دارد که توضیحش در " و أما نقصان عقولهن فلا شهادة لهن إلا فی الدین و شهادة امرأتین برجل " عمومیّت آن را می رساند - بی عقلانه مورد انکار قرار می گیرد . اگرچه در حال حاضر هم در این اغتشاشات فعلی نظام مشاهده می کنیم که نواقص العقول از زنان چه دستمایه ها و دستاویزها و ابزارهایی برای دشمن خلق کرده که این مواجهه ی بی مورد برخی زنان با این بحث ، در عموم زنان موجب شد که از این مسئله در ایضاح کلام امیرالمؤمنین غفلت کنند ؛ در صورتی که حقاً امیرالمؤمنین با یک وجود تامّ عقلی زندگی کرد در یک زن که در قیاس با او هر که را دید ناقص دید . این یکی از دلایل اصلی نگاه امیرالمؤمنین در بحث نواقص العقول است که حتی با زنان برجسته ای چون امّ البنین هم اگر زندگی کرد ، این نقص در قیاس با عصمت عقلی فاطمه ی زهرا سلام الله علیها مشاهده می شود که این جای مجامله و تکلّف و تسامح ندارد ؛ لذا نکته اینجاست که در بحث عام نواقص العقول نهج البلاغه ، همجواری این متکلم و این کلام با آن وجود و وجودات کامل و خاص - مثل کفوّ و بنتش - نادیده گرفته شده است . لذا این را باید فهمید که چگونه امیرالمؤمنین به این بحث می رسند و احاطه و اشاره دارند به حقیقت عام و لابدّ آن در عین اعتقاد به عقل نوری کفو خویش در" فاتقوا فراسة المؤمن فإنه ینظر بنور الله الذی خلق منه " . و امّا در عین حال باید اذعان داشت که یکی از نشانه های استفاده ی ابزاری از زنان در جوامع و در طول قرون ، همین بحث سوء استفاده از نقص عقلی زن در غلبه ی احساس بر عقل بوده است ؛ البته نه این که این نقصان در مردان نیست . اتّفاقاً در همین اغتشاشات مشاهده می کنیم که عقل برخی مردان هم در نسبت با انسان کامل ناقص است و در این هم مجامله نیست که مردان هم نقص عقلی دارند . اما در مردان چون غلبه ی احساسات - از باب نواقص الاحساس و خلل و کمبود و عجز عاطفی - کمتر است این نقص کمتر دیده می شود ؛ و این در زنان بیشتر به رؤیت می رسد ؛ چون مبنا بر غلبه ی احساسات و عواطف است . به همین خاطر زمام تشریع در ولایت و قوامیّت و یک سری از خصوصیّات ناظر بر آن به مردان داده شده است - جز در قیاس با بانوان رشیده - که آن ها بنا بر اصول تکوینی با احکام خاصّ خود می توانند حائز و واجد یک سری شئون و اختیارات ازجمله اذن های منصوص در عالم باشند که در مقابل آن ، بحث ولایت مرد است که در شروط ضمن عقد از سوی امام برای نخستین بار در وجهی شامل و عام ، رویکردی فقهی و مستحدثه داشت که مجاری اش شکل گرفت و نافذ هم شد در جریان عقودی که بر پا می شد - البته ابتدا بیشتر در انقلاب ما شرط ضمن عقد برای خروج زن از منزل برای فعالیّت انقلابی زن ها ، مدّ نظر بود - کما این که شرط ضمن عقد ، شرطی نبود که بگوئیم امام از خود این را تخیّل کردند یا مثلاً محصول ذوق اجتهادی امام بود ، خیر . شرط ضمن عقد در عقد زینب کبری سلام الله علیها با همسرش در حرکت و همراهی با امام حسین علیه السلام - علیرغم انکار عجیب و بی دلیل اقوال برخی تاریخ مندان - به نقل از روایت مصرّح ریاحین در نقل از امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که هر گاه زینب بخواهد با حسـین به سـفر برود او را مانع نشود . لذا این شرط بی اشکال در طول تاریخ مشاهده شده و نمونه های آن را داریم و اثبات و تصدیق این دلیل عقلی ، حجتی نیست که بخواهیم بگوئیم در ابتنا بر بنای عقلا ، فی المثل فقط یک فقیه آمده و بر اساس تفکّر فقهی و برهان ذهنی خود ترتیب و نظر داده و اینطور استنباط کرده است . خیر ، این در تاریخ سابقه دارد و اگر هم نداشت دلیل عقلی و مستقلات و استلزامات آن در اعتبار اختیاری از باب ادله ی استنباط حکم شرعی بر آن مترتب است - و در اینجا طبق قاعده ی استلزامات عقلی ، از آنجا که اذن در شیء عقلاً مستلزم اذن در لوازم آن است ؛ معلوم است و بدون وجود ادله ی نقلی هم برهان نظری می تواند با ادراک عقلی ، وجوب مقدمات واجب را عقلاً درک و استنباط نماید - حال این که این اذن از باب وکالت است یا تفویض ، بحثی است که جای آن در این مقال نیست - از این رو بحث ما برای سرکوب مسئله ی عقل زن و وجود زن نیست ، چون جعل آن احساسات هم نهایتاً نهاده شده از سوی حق در زن است ؛ و در صورت التزام و اتّصاف زن به این خصوصیّت است که رشد می کند . امّا اگر ما زن را با تسامح و تکلّف و تعریف بیجا ، بخواهیم از این نقص مبرا بدانیم ، این زن به کمال رشد خود نمی رسد و این اشارت از قضا اتفاقاً دلیل رشد زن است درزمره ی محکماتی که امیرالمؤمنین بیان کرده اند . چرا ؟ چون آن داستان جمل ها و حوادث دیگری چون " و امرأته حمالة الحطب "ها که امیرالمؤمنین مشاهده می کردند ، این نقص را عیان می کرد برای ایشان . داستان برخی از زوجات انبیاء و اولیاء که در خود قرآن هست - در شرط گذاشتن یا کناره گرفتن از آنان - این خود نهایتاً بیانگر وجود بی مجامله ی این نقص پیرامون انبیاء و اهل بیت علیهم السلام است. تا جایی که غلبه ی این نواقص العقول در جعده در تبعیّت از وعده ی معاویه ، زهر به کام امام حسن مجتبی علیه السلام می ریزد . که این چیز کمی نیست که عواطف حاصل از انس با یک امام ، مغلوب هوای یک زن شود . یعنی استفاده ی ابزاری از زن تا اینجاست که آن نور امام حسن مجتبی هم نتوانست إطفاء کند این نار وجود این زن را ، که این نشان می دهد این نقص ، نقصی جدّی است که پیرامون اهل بیت هم وجود داشته است در طول تاریخ . در طول تاریخ جریاناتی مقابل اهل بیت علیهم السلام قرار گرفتند که زنان در آن بواسطه یا بلاواسطه دخیل بودند . یعنی این ها مثل امروز یا مقابله ی عینی کردند یا حداقل سکوت و مماشات داشتند در این داستان ها . البته در کنار پیامبر صلوات الله علیه وعلی آله و سلم و اهل بیت زنان برجسته ای را هم داشتیم که مقاومت کردند و بر این تجرّد عقلی نائل آمدند که آن ذهول عقل تجریدی را در مورد امّ ایمن که مثال زدیم از این جمله است - که نشان می دهد تثبیت این تجرد هم اهمیّت دارد و این طور نیست که در صورت نیل به آن ، این طریقه در تعقل دوام ابدی خواهد داشت .