یک خطبه ی عظیمه از این خطیبه ی عظیمه صادر می شود و در سلسله ی علّت غائی می بینیم این خطبه را که خود بعد از ظهور معلول آن علّة العلل ، مدلول صاحب خود است . خطبه ای که در توالی طبیعی نباید قرارش داد. محدودش نباید کرد ، نگاه تاریخی صرف به خطبه نباید داشت . کسانی که می آیند می نشینند و ساده اندیشانه تحلیل تاریخی صرف در خطبه می کنند ؛ وقتی که وارد این تحلیل خطبه می شوند - از روحانیون و وعاظ هم حتی اگر باشند - این اشتباه است . می آیند وارد جرم صغیر تاریخ در برابر جریان اکبر خطبه می شوند و بعد چه ؟ می بینیم انتهایش آن " شملة الجنین " را اضافه می کنند . این نشان می دهد که این ها متوجه عمق ماجرا نیستند ، این انسان عظیم ، این عقل نخست خلقت در عرض عقول متکافئه ، این نمی تواند بیاید به یک عقل دیگر ایراد بگیرد - چون نگاه عقلانی نیست ، نگاه مجرد نیست ، می گویند این بر آن ایراد گرفت - تمام عمر حضرت زهرا خلاصه می شود در این که کوچک ترین درخواستی از امیرالمومنین نکند . هیچ وقت امیرالمؤمنین را به غضب نرساند . هیچ نوع اهانتی به امیرالمؤمنین معاذالله نداشته باشد . بعد می آید درست نزدیک شهادتش ، سرزنش می کند آن امام همام را ؛ آن هم از آن جنبه های سرزنش وار و نیشداری که هیچ زن مسلمان عادی و عامی حتی همسرش را اینگونه هجو نمی کند ، حتی اگر مسلمان عادی باشد ؛ اگر مؤمن معمولی باشد - غیر مؤمنین چرا ، " النساء مؤمنات الرضا کافرات الغضب ". فقط یک زن کافر میتواند بیاید و آن گونه امیر اسلام را معاذالله شماتت و سرزنش کند - این چه کتابی است که منتشر می کنید به عنوان خطبه و انتهایش می آئید حدیث تحریف شده مجعول را می بندید به این داستان ؟ بعد هم می خواهید با ادعای منقبت این مقامات را بالا ببرید ، نمی رود . به زور که نمی شود مقام را بالا برد ، با تناقض و تکلّف که نمیشود . حتی اگر یک ذره عقلشان کار کند ، پاسخ به شبهه را لااقل درست - و نه از سر توجیه - می دهند . خودشان می دانند شبهه است "ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون " اگر عقلشان کار کند انتهای کتاب را اینگونه باز و با یک سرزنش به اتمام می رسانند؟ یعنی خواننده ای که کتاب خطبه ی سیده ی نساء را به دست گرفته است ، آخرش می رسد به سرزنش سید اولیاء و به خود می گوید ای بابا این قدر که آن روز امیرالمؤمنین مورد سرزنش و عتاب قرارگرفتند ؛ این نقباء و نجباء سرزنش نشدند! " یا ابن أبی طالب اشتملت شملة الجنین و قعدت حجرة الظنین " آخر چگونه می شود ؟ قدر و حدّ تناقض را ببینید تا کجاست ؟ - اگرچه برخی در تطبیق بعضی خطابات قرآنی برای رسول اکرم صلوات الله و سلامه علیه و علی آله درآن " فتقعد ملوماً محسورا " و از این قبیل آیات ؛ در صدد توجیه استعاری هستند که " مخاطبة للنبی و معنی للناس " در هر حال این مبنا ندارد که در خلوت گفتگوی دو انسان استعاره حکمفرما شود ؛ آن هم در آن شرایط خطیر که هر کلمه ی مستعار مانند تیری در دست فتنه ی خصم استفاده خواهد شد - مثل آن تأکید و مراد مأمون درفراخواندن سلیمان مروَزی متکلم مغرور خراسان در محاجّه با حضرت رضا که قانع است فقط به تقلیل اعتبار آن حضرت حتی به قدر ذره ای" و لیس مرادی الّا أن تقطعه عن حجّةٍ واحدةٍ فقط " - و یا سعی بر شبهه زدایی توجیه گرانی که " اشتمل بهذا الثوب و هو ثوب الوقایة عن الدنیا و زخارفها " که منظور از این اشتمال را " تحمّلت الأذى لمرضاة اللَّه تعالى " و تخفف - در صدد تخفیف اثقال امامت - و مدح عظیم از سوی آن حضرت می دانند ! که عرفاً و منطقاْ خصوصا ً با توجه به جواب امیرالمؤمنین در دفاع از خود که " فما ونیت عن دینی و لا أخطأت مقدوری " این توجیه پذیرفته نیست . لهذا مناسبت ندارد که در کشور شیعه با ادعای نشر مناقب همین طور مثل ریگ این کتابها چاپ شود . مؤلف هم بحمدالله عمامه ی سیاه به سر دارد ، سخنران و واعظ و منبری هم هست و می آید در بالاترین مراسم نظام هم سخنرانی می کند . این سطح عقولی است که ما با آن سر و کار داریم و این انتخاب افراد و انتخاب این افراد ، نشان می دهد که این نگاه ، از جنبه ی علمی و معرفتی نیست و نان قرض دادن و فالوده خوردن آقایان در این کشور با یکدیگر است . نه تنها علمی نیست ، بلکه بی توجهی و غفلت و جهل و تحریف هم هست . در جایی که بانوی آفرینش را در تحریفاتشان جمیعاْ و رحمة الله به جایی می رسانند که قائل معصوم و امام گواه بر "نعم العون علی طاعة الله" خطاب به کفوش بگوید " فإن کنت تریدین البلغة فرزقک مضمون و کفیلک مأمون و ما أعد لک أفضل مما قطع عنک فاحتسبی الله" !آیا این مصداق " یحرفون الکلم عن مواضعه " - یا " من بعد مواضعه " - اگر نیست پس چیست ؟ یعنی همه ی انواع این تعقیدات و قعودها در این رویکرد ، نهفته و عیان است و انتخاب این آدم ها برای سخنرانی فاطمی و برای حرکت فاطمی با این اشتباهات تاریخی مناسب نیست . کسی بیاید امیرالمؤمنین را سرزنش کند - با این همه سنگینی و ثقل ِلحن ِ وهن به ساحت امیرالمؤمنین ، آن هم از سوی کفو شاخص او - اصلاً چنین چیزی امکان دارد ؟ این یک قیام تاریخی می خواهد که بساط این جور رویکردها برای همیشه برچیده شود - به جای این که بیایند در حرم شاه عبدالعظیم سلام الله علیه حدیث کسا را جمع کنند ، بیایند این بحث ها را در کشور جمع کنند ، چون واقعاً مباحث متناقض است - کتابی که در انتهایش تحریف فاطمی صورت می گیرد و به امیرالمؤمنین و همچنین شاخص وجود فاطمی وهن بار می شود ، این کتاب آسیب زننده نیست ؟ این مصداق حقیقی تحریف است . کتاب ضاله فلان رمان فردی نیست که اصلاً به جایی بر نمی خورد . بگذار آن که اهلش است برود بخواند . اصلاً مئونه ای ندارد . این جاست که شیطان به جای لأسجدن می گوید " لأقعدن لهم صراطک المستقیم " من بر صراط مسقیم تو می نشینم ؛ و می آید در کتب فاطمی درست در دست مؤمنین و برابر نگاه مخاطب فاطمی می نشیند - نخست البته ذهن مؤلف فاطمی را خراب می کند - این می شود همان بر صراط مستقیم قرار گرفتنی که شیطان می گوید من می روم آن جا می نشینم . او چه کار دارد با آن رمان نویسی که رمان مینویسد ؟ او به آن کسی که دارد سیره و مناقب می نویسد کار دارد و صاف می آید سراغ او ، ذهن او را تخریب و مختل می کند و عقل او را متحیّر می کند و در تحیّر عقلی و عصری قرار می دهد و منحرف می کند و اینگونه این تعقید و تعقّد و تحریف را وارد زوایای خطیر دین می کند.
نظر (2+)
مخاطب عاقل یا مدافع عاقل ؟