x □ - » |
نگاه غلط حاکم بر معارف امروز ما
بحثی در نتیجه ی غایت نگری در دین و بدایت نگری در توحید
در بیست و یکمین جلسه دوره تربیت مدرس مفاهیم خطبه ی حمد فاطمی عنوان شد
25دی 1401
در بحث مجموعه ی شریعت و طریقت و مذهب و دیانت ، نگاهی هست - که نگاه غلطی است که حاکم است هم چنان بر معارف اسلامی - و آن این است که ما همیشه غایت نگریم و غایت نگری در بحث معارف ، در خصوص بهشت و جهنم و نتیجه ی اعمال موجب این است که گرفتار یک تناقض در نوع نگاه افراد به طور عام -و بعضی به طور خاص - باشیم ؛ بر مصائب و مسائلی که در یک کشور و یا در یک زندگی و یک تاریخ به وجود می آید و این مسائل غالباً برای عموم انسان ها قابل هضم نیست. از جمله این که فی المثل چرا امام حسین علیه السلام باید با آن روش به شهادت برسند و حضرت امیر علیه السلام با آن نحو باید ضربت بخورند و حضرت زهرا سلام الله علیها اینطور آسیب ببینند ؟ این ها از این جهت قابل هضم نیست ، چون آن مؤیداتی که در بحوث ذهنی و فلسفی در افراد باید وجود داشته باشد، نهادینه نشده است در قلب و ذهن افراد تا این ها را برساند به این نتیجه که این امور همگی مشمول یک نظام واحدی است و از یک نظام واحد سرچشمه می گیرد و از این دریچه هیچ تناقضی در آن نظام واحد مشاهده نمی شود - که امروز در این خصوص مختصری بحث می کنیم و قبلاً هم مختصاتش و مقدماتش در دروس گذشته گفته شده است - و از این منظر ما با این تناقض برخورد نخواهیم کرد و این مشکل در ذهن جامعه ی ما و جوانان ما و مجموعه ی مخاطبان اهل بیت علیهم السلام حلّ خواهد شد . لذا این مجموعه ی شرایع و مذاهب و ادیان ، چون از زاویه ی غایت نگری آمد و تفسیر شد - نه محاذی با بدایت نگری - که ما باید هم بدایت را می دیدیم و هم غایت را می دیدیم همزمان در این قوس نزول و صعود ؛ برایمان مشکل ساز شد . در مقابل ، در بحث " انا لله و انا الیه راجعون" در این مبدئیّت الهی و ختم امور به خداوند ، ما خدا را همیشه مبدأ دیدیم و در معاد ندیدیم و عود به سمت خدا را متوجه نشدیم ، در بما یا " کما نسیتم لقاء یومکم هذا " و در " ألا إنهم فی مریةٍ من لقاء ربهم " او را فقط خالق هستی و بدایت عالم دیدیم ؛ و این شد که کار به اینجا رسید که در تفسیرهای روز و در افراطی ترین نظریات پسا مدرنیسم - شبیه نظریه ی تفویض معتزله - عنوان شد که خداوند ، عالم را به حال خود رها کرده و رفته است - در این داستان وانهادگی که یکی از بحث های مطرح در جوامع امروزی و دوران معاصر است که قائل است خداوند عالم را به بشر واگذار کرده است و خیلی هم بر روی آن کار و تبلیغ شده و حرف زده می شود . چرا ؟ چون دوباره آنجا دارد بر خلاف تفسیرهای عمومی اومانیستی در استفسار معمول غایت نگری عام ، از قضا مبدأ نگری می شود . یعنی خدا فقط به عنوان مبدأ دیده می شود . معاد انسان ها به سمت خداوند و آن " لمن الملک الیوم لله الواحد القهار " درست دیده نمی شود که در این فناء فی الله یا آن سیری که بشریّت و انسان ها در عوالم وجود دارند ، یک بار این بساط جمع می شود کاملاً که حتی در این قوای عزرائیلی که أخذ جان می کنند از تمام حقایق عالم وجود ، خود حضرت عزرائیل آخرین فردی است که با خطاب " مت یا ملک الموت باذنى " مورد این أخذ توسط خود خدا قرار می گیرد - و این یعنی وقتی که عالمی جمع می شود ، به تمامی جمع می شود ؛ و تنها این نیست که حالا اجزایی از عالم وجود خواهد داشت و باقی خواهند ماند و بعد از آن است که حالا یک داستان دیگری در معاد و محشر داریم . نه ، این طور نیست و تمام عالم جمع می شود . یعنی بساط عالم ، آن بحث عدمیّت و وجود دوباره بر می گردد به حال خود و تمام عالم به آن حاشیه ی عدم بر می گردد و از آنجاست که دیگر وجود دیگری و یک بساط دیگری برای بشریّت و برای انسانها و عوالم وجود ، فرشتگان و کلّ عوالم ذیل یا ورای عرش و کرسی آغاز و ایجاد خواهد شد - چون عرش و کرسی هم نهایتاً دائر مدار و مخلوق خدا هستند و این گونه نیست که بگوئیم عرش و کرسی جایگاه خداست و یک مکانی است که معاذ الله خدا در آن قرار گرفته است - بنابراین این بدایت نگری صرف ، آفت دین و ادیان است و از زاویه ی اطلاق همین بدایت نگری است که ما نتوانستیم مسائل و تناقضات را پاسخگو باشیم ، که همزمان آن نگاه کثرت نگر و وحدت نگر اقتضاء می کند که ما هم بدایت نگر باشیم و هم غایت نگر . مولوی در سُرایش آن بیت منیر " ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟ ، به کجا می روم آخر ننمایی وطنم ؟ " ، ز کجا آمده ام را در مبدئیّت عالم می گوید ، به کجا می روم را هم در غایت عالم بیان می کند ؛ یعنی هم بدایت را می گوید و هم نهایت را می گوید . منطق این نگاه جامع در علوم اسلامی اگر عمومیّت می یافت و جا می افتاد ؛ یک بحث و جریان دیگری را ایجاد می کرد در مسئولیت کشور و در حاکمیت کشور در همه ی بخشها ، در این قرون متمادی بعد از اسلام خصوصاً . حال این در ادیان و سیره ی انبیاء یک بحث دارد ، در دوره ی حاکمیت اسلام و آخرالزمان بحث خود را دارد . در بحث کثرت نگری هم امّا وقتی که وارد هر دو قوس صعود و نزول می شویم ، نه اینکه فقط از قوس نزول بیائیم و به کثرات عالم نگاه کنیم ؛ چون وحدت نگر نبودیم و کثرت نگر بودیم ، به همین دلیل کثرات مشغولمان کرده و به همین دلیل است که در این کثرات گرفتار کثرت علمی هم شدیم . یعنی ما وحدت علمی نداریم و در حوزه هایمان ، در دروسمان و در مباحثمان در یک تکثر مفرط ؛ وحدت علمی را مشاهده نمی کنیم . به خاطر همین است که این ذهن ها جمع نمی شود ، ذهن ها متکثر است و تکثر گرایی غوغا می کند در جایگاه و خاستگاه علوم - مع الاسف افراد معاصر هم گرفتار این خصیصه شده اند .
نام* | |
ایمیل* | |
نظر* |